تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۰ - ۶:۰۰
کد خبر : 44045

چه عواملی یک نفر را به قاتل تبدیل می کند؟

چه عواملی یک نفر را به قاتل تبدیل می کند؟

چه عواملی یک نفر را به قاتل تبدیل می کند؟ ایسنا/بوشهر شرایط اجتماعی و اقتصادی کنونی و مشکلاتی که روزبه‌روز بیشتر می‌شود انسان‌ها را به مرحله‌ای رسانده که دیگر از بسیاری چارچوب‌ها و ارزش‌های خود عبور ک..

چه عواملی یک نفر را به قاتل تبدیل می کند؟

چه عواملی یک نفر را به قاتل تبدیل می کند؟

ایسنا/بوشهر شرایط اجتماعی و اقتصادی کنونی و مشکلاتی که روزبه‌روز بیشتر می‌شود انسان‌ها را به مرحله‌ای رسانده که دیگر از بسیاری چارچوب‌ها و ارزش‌های خود عبور کرده‌اند و گاه رفتارهای عجیب و دور از انتظاری می‌بینیم که در بهت و ابهام چرایی و چگونگی آن درمیمانیم.

شرایطی که باعث می‌شود یکی قاتل و دیگری سارق شود. اولی مادر یا همسر و دخترش را گردن بزند و دومی برای سرقت یا قاچاق بنزین تونل بزند و عمر یا اعتبارش یا هر دو آنها را حراج کند.

این رفتارها که دو نمونه از آن را عنوان کردیم، مثال‌های عینی برای برخی ناهنجاری ها در جامعه و مشکلات و مسائلی است که شاید روزانه در میان اخبار و حتی اطرافیان و همسایگی خود شاهد آن هستیم و هر اتفاق می‌تواند حداقل دقایقی ما را به فکر فرو ببرد تا به اصل ماجرا پی ببریم.

عابدین عابدی‌زاده، جامعه‌شناس و مدرس دانشگاه در گفت‌وگو با ایسنا به برخی از این سوالات و ابهامات پاسخ داده است. با ایسنا همراه باشید.

*چه عواملی باعث بروز و وقوع آسیب‌های اجتماعی همچون قتل می‌شود.

بی شک نمی توان یک عامل را دلیل آسیب اجتماعی از جمله قتل دانست، عوامل متعددی از جمله فردی، مشکلات ناشی از شرایط فرهنگی- اجتماعی، اقتصادی و ساختاری یک جامعه می تواند باعث بروز یک قتل گردد، از سویی وقوع پدیده های اجتماعی و فرهنگی با میزان وقوع قتل رابطه معناداری دارد، هر چند وقوع یک فقره قتل در یک شهرستان نشانه ی مسئله و مشکل اجتماعی نیست، و زمانی مسئله و مشکل اجتماعی محسوب می‌شود که تعداد وقوع قتل در یک سال بیش از چند مورد قتل باشد و پیوسته تکرار شده باشد نه اینکه چند قتل توسط یک نفر اتفاق بیافتد.

هر انسانی از شنیدن قتل یک انسان، حال به هر دلیلی که باشد متاثر و ناراحت می‌شود اما نباید از عواملی که می‌تواند یک شخص را به قاتل تبدیل کند غافل ماند و بررسی عوامل موثر بر وقوع اینگونه اتفاقات می تواند کمک فراوانی به کاهش چنین خشونتی نماید که باید توسط صاحب‌نظران و پژوهشگران حوزه‌های مختلف تحقیق و پژوهش گردد.

از سویی باید به موضوع قاتل و مقتول در یک ساختار برابر نگاه کرد، به عبارتی قاتل همان مقتول است و مقتول همان قاتل؛ یعنی اینکه هر دو ناخواسته عامل و محرک چنین خشونتی می شوند و هر کدام ممکن است سهم خاص خود را داشته باشند و این نیاز به آموزش‌های مهارتهای فردی و اجتماعی دارد.

در حوزه ی نظری وقوع قتل را می توان از چند منظر مورد بررسی قرار دارد، منظر زیست شناختی، روانشناختی و جامعه‌شناختی؛ هر کدام دیدگاه نظری خاص خود را به قتل دارند و به نظر دیدگاه تلفیقی از هر سه نظریه برای بررسی وقوع قتل کاراتر است اما به لحاظ تخصصی جامعه شناسان از منظر اجتماعی پدیده قتل را تبیین می کنند. جامعه شناسان بیشتر به سراغ آن پیوندهای اجتماعی می روند که دلایل و انگیزه‌های یک قتل در آن نهفته است و از این منظر به آسیب‌شناسی چنین وقایعی می پردازند.

در بعد روانشناسی بیشتر مشکلات و گرفتاری‌ها را در خود فرد جستجو می کنند هرچند ممکن است نیم نگاهی به دیگر عوامل داشته باشند، از سویی خشونت هایی چون قتل را می توان به دو سطح عینی و ذهنی تقسیم نمود.

تکانه‌های عصبی و سرخوردگی‌های زندگی و یا طرد شدن از سوی اجتماع که انسان‌ها به آن دچار می‌شوند همه ذیل ضعف کنترل در فرایند پیوند اجتماعی قرار می‌گیرند. البته ما نمی‌خواهیم مطالعه موردی انجام دهیم؛ در خصوص شیوه ی ارتکاب به قتل نیز دو حالت وجود دارد؛ قتل مواجهه‌ای و برنامه‌ریزی شده که به دو شکل انجام می‌پذیرد که قاتل بر اثر درگیری و خشونت و یا بر اثر اختلاف قتل را انجام می‌دهد (مواجهه‌ای) و گاه قتل را از قبل برنامه‌ریزی می کند.

*جدا از عوامل شخصی و خانوادگی، جامعه چقدر در بروز چنین مواردی نقش دارد؟

به نظر با ضعیف شدن ساختار سنتی جامعه و از سویی کمرنگ شدن پیوند اجتماعی با دنیای مدرن موجب شده که بسیاری از افراد نتوانند خود را در شرایط اجتماعی کشف کنند، چرا که وقتی به زندگی مدرن و دوران پساپدرسالار وارد می‌شویم، پیوندهای سنتی جای خود را به پیوندهای اجتماعی می دهند و آنگاه افراد به دلایل متعدد از جمله پرت شدن بدون آموزش به دنیای مدرن، ارتباط ضعیف و شکننده ای با جامعه برقرار می کنند، از سویی کنترل‌های اجتماعی غیررسمی نیز از کارآمدی لازم جهت محافظت از خاستگاه و عوامل بروز جرم برخوردار نیستند اتفاقی که می‌افتد این است که افراد با خصوصی شدن خشونت روبرو می‌شوند که شخص به صورت شخصی دست به اقدام قتل به ویژه در میان دوستان و نزدیکان خود می زند که نتیجه درگیری طولانی مدت با بستگان خود است که آن پیوندهای سنتی سست شده و جامعه نیز از مکانیسم کنترل اجتماعی لازم برخوردار نیست.

برخی جامعه شناسان علت قتل انسان‌ها را شامل دو نظریه "محدودیت بیرونی" و "خرده‌فرهنگ خشونت" در یک بستر اجتماعی می دانند. از دیدگاه آنان؛ خودکشی و آدم‌کشی اساساً یک چیز هستند و آن؛ کنش پرخاشگرانه ناشی از ناکامی است.

این نظریه مدعی است که افرادی که به‌ شدت دچار ناکامی شده‌اند، اگر محدودیت بیرونی ضعیفی را تجربه کرده باشند، کنش پرخاشگرانه خودگرا (درون‌گرا) یعنی خودکشی و اگر از محدودیت بیرونی قوی رنج کشیده باشند، کنش پرخاشگرانه دیگرگرا (برون‌گرا)، یعنی دیگرکشی را انتخاب می‌کنند، زیرا دیگران را مسئول ناکامی خود می‌دانند؛ هر چند می توان هر دو وضعیت را در جامعه ایران مشاهده کرد.

*گاه شاهد هستیم که بروز قتل و یا سایر حوادث خشونت بار به یک عامل ارتباط داده می‌شود و بقیه علل و عوامل نادیده گرفته می‌شود، نظر شما چیست؟

البته برای درک قتل باید آن را به طور تجربی نه انتزاعی با سایر زمینه‌ها و متغیرهای اجتماعی دید؛ تا به یک درک کامل و ساختارمند برسیم نه یک درک تک عاملی. در واقع به هیچ عنوان نمی‌توان چنین اتفاقی را به یک دلیل خاص تقلیل بدهیم، من همه اینها را در یک ساختار برابر و تقابل دوتایی قرار می‌دهم چه آن کسی که قاتل است و چه آن که مقتول است و چه من شهروند و یا جامعه‌شناس یا خبرنگار و…؛ همه ما در نابسامانی‌های اجتماعی که در جامعه شکل گرفته نقش داریم و به هیچ عنوان نباید به دنبال تبرئه کردن خود باشیم.

هرچند نقدهای جدی نیز به ساختارهای سیاسی وارد است که کنترل قوی ای نسبت به فرایند پیوندهای اجتماعی در جامعه نداشته اند به عبارتی نتوانسته‌اند فضای اجتماعی مردم را آماده کرده و یا بستری برای زندگی کردن مردم در کنار در قالب نظم اجتماعی فراهم کنند.

*برای جلوگیری از تکرار این حوادث چه راهکار یا توصیه‌هایی دارید؟

از آنجایی که پدیده و آسیب های اجتماعی یکی از اساسی ترین عوامل مداخله در وقوع قتل و خشونت می باشند لذا سرای محلات، سمن‌ها و مراکز مشاوره‌ای؛ نهادهای اجتماعی باید سازوکاری مناسب برای آموزش شهروندان و حل مسائل و مشکلات اقتصادی آنان فراهم سازند تا شهروندان در یک جامعه مدنی قوی مسائل و مشکلات خویش را دنبال نمایند.
در سطح فردی نیز همینطور، باید ببینیم آیا به فرد فرد جامعه آموزش داده شده، و اینکه آیا ارتباطات میان فردی از جمله کنترل خشم و احساسات، گذشت و مدارا، و خویشتن‌داری را آموخته است.

*اثرات چنین حوادثی بر جامعه و مردم چیست؟ چطور می‌توان آسیب‌ها و عوارض منفی چنین اخبار و وقایعی را، به خصوص برای کودکان و نوجوانان کم کرد؟

در ابتدا ما باید اینگونه سوال کنیم که ما به چه جامعه ای نیاز داریم تا مطابق آن کودکان و نوجوانان خود را تربیت و آموزش دهیم، بی شک استعدادهای کودکان و نوجوانان ما در یک جامعه شاد و آرام است که می‌تواند به خوبی رشد و شکوفا شود.

جامعه شاد جامعه ای است که همه عوامل زیست انسانی و با کیفیت در آن دیده شده باشد، لازمه این کار ایجاد بسترهای اجتماعی مناسب برای تربیت انسان است، کودکان شاد، جامعه شاد خواهند ساخت و کودکان ناشاد جامعه و آینده ناشاد خواهند ساخت، لذا من سوال را وارونه می کنم و می پرسم که چطور می توان کودکان و خانواده شاد ساخت، و پاسخ کوتاه آن این است که تا زمانی که ما از کودکان و شهروندان یک جامعه، شهروند نسازیم هرگز آن جامعه روی خوش نخواهد دید، شهروندی که احساس شهروندی نکند و شهروندی که نتواند خود را در موقعیت شهروندی ببیند هرگز نمی تواند رفتارهای شهروندی داشته باشد،

*لطفا درباره شرایط امروز جامعه و راهکارهای عملی خروج از این وضعیت، توضیح دهید.

پاسخ قبلی را تکرار میکنم، ما هنوز احساس شهروندی نداریم که خود را در موقعیت شهروندی قرار دهیم، شهروندی نیاز به مولفه هایی دارد؛ تا این مولفه ها درک نشود، نظام اجتماعی و نظام سیاسی دچار مشکلات پیوسته خواهند شد

*درباره اهمیت فیلتریتگ ذهنی و داشتن فیلتر برای مطالب و مواردی که مطالعه می‌کنیم که چقدر می‌تواند در سلامت روح و روان مردم تاثیرگذار باشد.

صرفاً به دلیل اینکه اخبار و داده‌ها و اطلاعات را بدون فیلتر و مواظبت وارد ذهنمان کرده و به همین شکل در شبکه‌های اجتماعی رها شده و مرتب اخبار سیاه را مطالعه می‌کنیم که لازم است برای دریافت اخبار و مطالب یک فیلتر قرار دهیم و مواظبت کنیم تا آنچه به مغز و ذهن ما ورود میکند برایمان مشکل ساز نشود.

متاسفانه اخبار جامعه ما نیز از جنس خبرهای سیاه است تا از جنس امید؛ هر چند که جامعه هم خسته شده و شما می‌بینید که جامعه به سمت اخبار خوب نمی‌رود و یک کانال یا صفحه مفید متعلق به یک جامعه‌شناس فیلسوف و اندیشمند، دو سه هزار مخاطب دارد اما یک کانال که خیلی محتویات علمی آموزشی ندارد و یا اخبار زرد و مطالب کم‌ارزش را ارائه می‌کند مخاطبان بی‌شماری دارد، البته این مسئله مختص جامعه ما نیست.

*نقش رسانه‌های جمعی و مطبوعات، و تاثیرات آنها را چطور ارزیابی می‌کنید.

در جامعه ما به مراتب تولید اخبار سیاه و ناامیدی بسیار بیشتر است و اینجا جامعه مدنی باید به کمک مردم بیاید و حد واسط خانواده‌ها و دولت باشد.

متاسفانه جامعه مدنی ما خیلی لاغر شده و فربه نیست که بتواند کمک کند. یکی از بازیگران خوب این عرصه رسانه‌ها هستند و دیگری صاحب‌نظران علوم انسانی به ویژه جامعه‌شناسان که ما باید کنار مردم بیایند وگرنه مردم هر روز در این فضای سردرگم حالشان بدتر و بدتر می‌شود و نه تنها نمی‌توانند به ساختارهای کلان کشور کمک کنند بلکه ساختارهای جامعه و خانواده را نیز از بین می‌برند و خودشان نیز دچار افسردگی و اضطراب و بیماری‌های روحی می‌شوند که همه اینها می‌تواند منجر به خودکشی و دیگرکشی شود.

انتهای پیام

منبع خبر

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.