تاریخ انتشار : پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۲ - ۲۲:۰۲
کد خبر : 593878

سعید من را گول زد و ادعا کرد مجرد است!

سعید من را گول زد و ادعا کرد مجرد است!

سعید من را گول زد و ادعا کرد مجرد است! به گزارش منیبان؛ شراره دخترجوانی است که زمانی زندگی خوبی داشت اما مرگ پدرش و ازدواج مادرش زندگی را به کام او زهر و سرنوشتش را عوض کرد. شراره با شکایت زن جوانی به خاطر رابطه نامشروع بازداشت شده است. او می‌گوید نمی‌دانسته مرد مورد

سعید من را گول زد و ادعا کرد مجرد است!

به گزارش منیبان؛ شراره دخترجوانی است که زمانی زندگی خوبی داشت اما مرگ پدرش و ازدواج مادرش زندگی را به کام او زهر و سرنوشتش را عوض کرد. شراره با شکایت زن جوانی به خاطر رابطه نامشروع بازداشت شده است. او می‌گوید نمی‌دانسته مرد مورد علاقه‌اش همسر دارد و اشتباه کرده است.

*چرا با مردی که همسر داشت رابطه برقرار کردی؟

من اشتباه کردم، نمی‌دانستم سعید همسر دارد. او به من گفته بود همسرش را طلاق داده است.

*همسر سعید مدعی است تو به خانه او رفته‌ای و می‌دانستی که سعید ازدواج کرده است.

این دروغ است، البته من به خانه سعید رفت‌وآمد داشتم اما نمی‌دانستم سعید با همسرش زندگی می‌کند. سعید به من گفته بود همسرش را طلاق داده و جدا شده‌اند.

*یعنی از مدل خانه هم نفهمیدی که خانه متاهلی است؟

از کجا باید می‌دانستم؟ من که سر وسایل نمی‌رفتم. سعید می‌گفت همسرش از ایران مهاجرت کرده و آنها از هم جدا شده‌اند. من هم فکر کردم راست می‌گوید.

*می‌دانستی سعید بچه هم دارد؟

یک روز در خانه‌اش عکس بچه را دیدم، بعد سعید گفت بچه‌ با مادرش به خارج رفته است. او در این باره هم دروغ گفت.

*چرا با مردی در شرایط سعید رابطه داشتی؟ چرا با یک مرد مجرد ارتباط منطقی برقرار نکردی که عاقبت خوشی هم برایت داشته باشد؟

من تنها بودم، سال‌ها در بهزیستی زندگی کردم و وقتی هم که مستقل شدم سعی کردم زندگی آرامی ‌برای خودم درست کنم، متاسفانه گول خوردم.

*پدر و مادرت کجا هستند؟

وقتی خیلی بچه بودم پدرم را در یک تصادف از دست دادم. مادرم ازدواج کرد و شوهرش حاضر نشد من را قبول کند، مدتی با مادربزرگم زندگی می‌کردم تا اینکه مادربزرگم فوت کرد و من را تحویل بهزیستی دادند، بعد هم آنجا بودم. درس خواندم و خیاطی هم یاد گرفتم. وقتی ۲۰ساله شدم از بهزیستی بیرون آمدم و در یک کارگاه خیاطی مشغول به کار شدم. برای خودم خانه‌ای اجاره کردم و زندگی‌ام را شروع کردم.

*از مادرت خبر داری؟

خبر ندارم. اصلاً دوست ندارم او را ببینم، من با مادری که کودکی بی‌پناه را رها کند کاری ندارم.

*مادرت هم سراغ تو نیامده است؟

چند باری سراغم آمد اما من نخواستم او را ببینم، هنوز هم دوست ندارم ببینمش و اصلاً دوست ندارم در غم و شادی‌ها کنارم باشد.

*مادرت فرزند دیگری هم دارد؟

بله از شوهر دومش فرزند دارد ولی آنها هم خواهر و برادر من نیستند، من اصلاً خانواده‌ای ندارم. خانواده من مادربزرگم بود که وقتی ۱۱ساله بودم فوت کرد، هنوز هم سر قبرش می‌روم و با او درددل می‌کنم.

*چطور می‌خواهی رضایت همسر سعید را بگیری؟

سعید به من هم دروغ گفته بود. من این را به همسرش هم گفتم اما او عصبانی است و نمی‌خواهد واقعیت را قبول کند. من این موضوع را به دادگاه هم گفتم و قاضی حرفم را باور کرد اما باید صبر کنم تا رأی دادگاه بیاید. سعید یک دروغگوست و او باید مجازات شود نه من.

*اگر سعید همسرش را طلاق بدهد با او ازدواج می‌کنی؟

از ابتدا هم قرار نبود او من را عقد دائم کند، قرار بود موقت با هم باشیم، حالا که فهمیده‌ام دروغ هم گفته دیگر با او نخواهم بود.

منبع خبر

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.