تاریخ انتشار : شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۰ - ۱۸:۰۰
کد خبر : 64730

نقد فیلم رزیدنت ایول: به راکون سیتی خوش آمدید؛ سقوط آزاد

نقد فیلم رزیدنت ایول: به راکون سیتی خوش آمدید؛ سقوط آزاد

نقد فیلم رزیدنت ایول: به راکون سیتی خوش آمدید؛ سقوط آزاد در نقد فیلم رزیدنت ایول: به راکون سیتی خوش آمدید – Resident Evil: Welcome to Raccoon City، به جدیدترین اقتباس سینمایی این مجموعه باز..

نقد فیلم رزیدنت ایول: به راکون سیتی خوش آمدید؛ سقوط آزاد

در نقد فیلم رزیدنت ایول: به راکون سیتی خوش آمدید – Resident Evil: Welcome to Raccoon City، به جدیدترین اقتباس سینمایی این مجموعه بازی پرداخته‌ایم که متاسفانه حرفی برای گفتن ندارد.

فیلم رزیدنت ایول: به راکون سیتی خوش آمدید، در نگاه اول امیدوارکننده به نظر می‌رسد اما پس از تماشای آن، احتمالا به این نتیجه می‌رسید که بهتر است همان بازی‌های کلاسیک ۲۰ سال قبل را دوباره انجام دهید تا وقت گرانبهای خود را با اقتباس‌های سینمایی این مجموعه تلف کنید.

ساخت فیلم براساس بازی‌های ویدیویی، چالش‌برانگیز است و حتی گاهی ناممکن جلوه می‌کند؛ ما با دو مدیوم کاملا متفاوت روبرو هستیم که ویژگی‌های خاص خود را دارند. یک بازی خوب، فقط به این دلیل که سینمایی است و پتانسیل دارد، نمی‌تواند به فیلم خوبی تبدیل شود. حتی یک اقتباس سینمایی وفادارانه از یک بازی، لزوما یک فیلم قابل قبول نیست.

نقد فیلم رزیدنت ایول: به راکون سیتی خوش آمدید

کارگردان بازی «آخرین بازمانده از ما»، «نیل دراکمن» که وظیفه‌ی نگارش فیلم‌نامه‌ی اقتباسِ تلویزیونی آن را نیز برعهده داشته است، در این رابطه می‌گوید: «برای من گاهی بامزه بود دیالوگ‌هایی که برای بازی نوشته‌ام را در فیلم‌نامه‌ ببینم، به همین دلیل آن‌ها را تغییر دادم تا تاثیرگذارتر باشند زیرا ما با یک مدیوم متفاوت روبرو هستیم». دراکمن به خوبی درک است که با یک اثر سینمایی یا تلویزیونی، نباید همانند یک بازی ویدیویی رفتار کرد.

دلایل واضحی وجود دارد که چرا از چالش‌برانگیز بودن ساخت چنین فیلم‌هایی صحبت می‌کنیم. اگر فیلم به بازی نزدیک باشد، ممکن است مخاطب عام را پس بزند و اگر از بازی دور باشد، از سوی طرفداران مورد انتقاد قرار می‌گیرد. «وارکرفت»، ساخته‌ی «دانکن جونز» اقتباس وفادارانه‌ای بود که به منبع اصلی احترام می‌گذاشت اما کسی که بازی‌ها را تجربه نکرده، در هنگام تماشای فیلم سردرگم است و بسیاری از جزئیات داستانی را از دست می‌دهد.

نقد فیلم رزیدنت ایول: به راکون سیتی خوش آمدید

اما یک اقتباس خوب دقیقا باید چگونه باشد اگر وفاداری کافی نیست؟ یک، فارغ از وابستگی به منبع اصلی، با ساختار و فرم سینمایی درست پیاده‌سازی شود. تفاوت‌ این دو مدیوم را درک کند و از خلاقیت ترسی نداشته باشد، به شرطی که تغییرات ایجاد شده، به رشد شخصیت‌ها و بازتاب دنیای آن بازی کمک کند.

دو، مهم‌تر از پایبندی به داستان یا بازسازی محیط، به فضاسازی و تکرار حس آن بازی اهمیت دهد. شما می‌توانید کات‌سین‌های یک بازی را با کمترین تغییر، بصورت لایواکشن ارائه دهید اما اگر همان فضایی که بازی ایجاد کرده است را نداشته باشد، هیچ حسی منتقل نمی‌کند.

نقد فیلم رزیدنت ایول: به راکون سیتی خوش آمدید

همه‌ی توضیحات فوق برای این بود که بهتر متوجه شوید چرا فیلم رزیدنت ایول با اینکه اقتباس نسبتا وفادارانه‌ای به حساب می‌آید، فیلم بدی است. حال آنکه اقتباس‌های قبلی با اینکه افتضاح بودند و هیچ سنخیتی با بازی‌ها نداشتند، فیلم‌های سرگرم‌کننده‌تری بودند (اگرچه بی‌مغز و سطحی).

برخلاف ساخته‌های «پل دبلیو. اس. اندرسون» که نوع نگاهش از همان قسمت اول اشتباه بود و این مجموعه را در ژانر اکشن ارائه می‌کرد، «یوهانس رابرتس» با افتتاحیه‌ی فیلمش، به مخاطب وعده می‌دهد که رزیدنت ایول را می‌شناسند و می‌داند با ژانر ترسناک رابطه‌ی مستقیم دارد. متاسفانه او خیلی زود دانسته‌هایش را به دست فراموشی می‌سپارد!

فیلم هرگز و حتی برای یک ثانیه، توانایی ترساندن مخاطب یا ایجاد تعلیق را ندارد. در بازی رزیدنت ایول ۱ یا حتی ۲، همواره یک حس انزوا و ترس وجود داشت. ورود به هر محیط یا اتاق تازه‌ با استرس همراه بود و هرگز احساس آرامش نمی‌کردید، زیرا می‌دانستید خطر در کمین است. چنین حسی در فیلم غایب است و فیلم‌ساز توانایی ایجاد اتمسفر مشابه‌ای را ندارد.

نقد فیلم رزیدنت ایول: به راکون سیتی خوش آمدید

یوهانس رابرتس پس از یک افتتاحیه‌ی نسبتا خوب که گوشه‌ای از گذشته‌ی «کریس» و «کِلِر ردفیلد» را نشان می‌دهد و حاوی تعلیق نسبی است، بخش‌ آغازین نسخه‌ی بازسازی بازی رزیدنت ایول ۲ را تکرار می‌کند (سکانس برخورد کامیون با زامبی) تا به مخاطب اطمینان دهد که فیلم به بازی‌ها نزدیک خواهد بود.

سپس نمایی از کلر ردفیلد را داریم که مستقیما به دوربین نگاه می‌کند. دوربین که درون جنگل قرار گرفته است، با یک «زوم کلاسیک» به او نزدیک می‌شود و در تلفیق با موسیقی، فضای وهم‌آوری را ایجاد می‌کند. این نما (تصویر بالا) به لوگوی قرمزرنگ رزیدنت ایول برش می‌خورد تا افتتاحیه‌ی قانع‌کننده اثر تکمیل شود.

رابرتس در قدم سوم، سعی می‌کند تا مخاطب را کمی با شهر آشنا کند. به هر حال، «راکون سیتی» قرار است نقش مهمی در فیلم داشته باشد، درست است؟ ابتدا با یک نوشته روبرو می‌شویم که از پیشینه‌ی شهر می‌گوید و سپس یک نمای کلی از این شهر کوچک را می‌بینیم. متاسفانه مشکلات فیلم از همین جا آغاز می‌شود، رابرتس نمی‌تواند مخاطب را راضی کند که چرا راکون سیتی مهم است.

معدود نماهایی که او از شهر ارائه می‌دهد، به درک بهتر مخاطب از فضای شهر کمکی نمی‌کند و در نیمه‌ی دوم فیلم، راکون سیتی به کلی فراموش می‌شود زیرا همه‌ی اتفاقات در دو مکان خاص رخ می‌دهند، دو لوکیشن نمادین و پرخاطره: عمارت اسپنسر و اداره پلیس شهر راکون.

نقد فیلم رزیدنت ایول: به راکون سیتی خوش آمدید

عمارت اسپنسر و اداره پلیس شهر راکون در نگاه اول، کاملا شبیه بازی‌ها طراحی شده‌اند و ایرادی به آن‌ها وارد نیست اما همانند خود شهر، حسی در مخاطب زنده نمی‌کنند. اگر از طرفداران بازی‌های مجموعه باشید، شاید دیدن لوگوی «آر.پی.دی» یا لابی اصلی عمارت اسپنسر شما را برای لحظاتی هیجان‌زده کند اما برای کسی که چیزی از رزیدنت ایول نمی‌داند، این لحظات بی‌معنی است.

یک بیننده‌ی عادی، متوجه نمی‌شود که چه چیزی این لوکیشن‌ها را خاص کرده است و چرا طرفداران عاشق آن‌ها هستند. همه‌ی این مشکلات، همان‌طور که بالاتر اشاره کردیم، ناشی از عدم توانایی فیلم‌ساز در ایجاد فضاسازی است. شاید مناطق آشنای بازی‌ها را در فیلم ببینیم اما حسی ایجاد نمی‌کنند، زیرا روح ندارند. زمانی که شخصیت‌ها از ویترین این دو لوکیشن عبور می‌کنند و وارد آن می‌شوند، همان ظاهرسازی اولیه نیز رنگ می‌بازد.

نقد فیلم رزیدنت ایول: به راکون سیتی خوش آمدید

فیلم از نظر داستانی هم شرایط مشابه‌ای دارد، در ظاهر همان چیزی است که انتظار داریم اما خیلی زود متوجه می‌شویم از پای بست ویران است. سازندگان کاربلد فیلم به دلایلی نامشخص، تصمیم گرفته‌اند تا داستان رزیدنت ایول ۱ و ۲ را با یکدیگر ترکیب کنند.

نتیجه؟ یک داستان نصفه‌نیمه که نه اتفاقات قسمت اول را به درستی پوشش می‌دهد و نه قسمت دوم را، گاهی ساز خودش را می‌زند و فراز و فرودی هم ندارد. آن‌ها احتمالا به این نتیجه رسیده‌اند که حضور کریس ردفیلد و «جیل ولنتاین» یا «لیان اس. کندی» و کلر ردفیلد به تنهایی کافی نیست و همه‌ی آن‌ها باید در کنار یکدیگر حضور داشته باشند تا فیلم جذاب شود.

تلفیق دو داستان، آن‌قدر عجولانه است که عملا همه چیز را خراب کرده و تاثیرگذاری خاصی ندارد. اگر فیلم‌ساز تنها روی یکی از این داستان‌ها متمرکز می‌شد، بدون‌ شک اثر نهایی از ساختار منسجم‌تری بهره می‌برد و شخصیت‌ها نیز فرصت بیشتری برای خودنمایی پیدا می‌کردند. علاوه بر این‌ها، دیالوگ‌های فیلم هم بعضی اوقات آن‌قدر بد است که نمی‌دانیم رابرتس می‌خواهد به صداپیشگی بامزه‌ی بازی اول ادای دین کند یا دیالوگ نوشتن بلد نیست.

ریتم روایت هم پس از افتتاحیه، سقوط آزاد دارد و فیلم به شدت خسته‌کننده می‌شود. واقعا عجیب است که حتی اتفاقات دو داستان هم کافی نبوده تا سازندگان بتوانند یک فیلم پرانرژی بسازند، شاید باید پیرنگ قسمت‌های سوم تا هشتم را نیز در فیلم دخیل می‌کردند!

نقد فیلم رزیدنت ایول: به راکون سیتی خوش آمدید

از طرف دیگر، شخصیت‌ها سطحی هستند و با آن‌ها همانند کاراکترهای بازی‌های ویدیویی رفتار می‌شود. شاید نیازی به گفتن نباشد اما در دنیای بازی‌ها، هنگامی که هدایت یک شخصیت را برعهده می‌گیریم و چند ساعتی را با او وقت می‌گذرانیم، ناخواسته با وی ارتباط برقرار می‌کنیم (حتی اگر شخصیت‌پردازی عمیقی نداشته باشد) اما در مدیوم سینما، شرایط متفاوت است.

پرداخت درست یک شخصیت، مشخص بودن انگیزه‌ها یا پیشینه‌ی او، تاثیرگذاری‌اش در بطن داستان، دیالوگ‌هایی که می‌گوید و طریقه‌ای که بازیگر آن را ایفا می‌کند، از فاکتورهایی هستند که کمک می‌کنند تا مخاطب برای اهمیت دادن به یک شخصیت سینمایی، دلیلی پیدا کند. چنین چیزی در فیلم به راکون سیتی خوش آمدید وجود ندارد. سازندگان فرض را بر این گذاشته‌اند که شما شخصیت‌ها را از قبل می‌شناسید و نیازی نیست چندان به آن‌ها توجه شود.

نقد فیلم رزیدنت ایول: به راکون سیتی خوش آمدید

ما هیچ‌چیز از کلر ردفیلد نمی‌دانیم، اینکه چطور از یتیم‌خانه و راکون سیتی گریخت را نمی‌فهمیم و مشخص نیست در این سال‌ها چه کرده است. به همین منوال، هیچ اطلاعاتی از کریس ردفیلد ارائه نمی‌شود جز اینکه «ویلیام برکین» برایش پدری کرده و خرج تحصیلات او را داده است. جیل ولنتاین به طور کلی نادیده گرفته شده است و فقط در بعضی نماها حضور فیزیکی دارد. «آلبرت وسکر» یک شوخی بزرگ است و آن پرستیژ موردانتظار را ندارد اما در این میان، لیان اس. کندی را می‌توانیم در جایگاه ویژه‌ای قرار دهیم.

هرآنچه از این شخصیت به یاد دارید و آن جذابیت‌های رزیدنت ایول ۴ یا نسخه‌ی بازسازی رزیدنت ایول ۲ را دور بریزید، ما اینجا با یک لیان کندی هندی روبرو هستیم که قرار است آرامه‌ی خنده‌دار (Comic Relief) فیلم باشد! درست است که کندی در بازی رزیدنت ایول ۲، یک پلیس تازه‌کار بود اما اینجا یک آدم بزدل، بی‌عرضه و ناتوان ترسیم شده است که هیچ‌کس او را جدی نمی‌گیرد.

کندی می‌توانست برگ برنده‌ی فیلم باشد اما به عنوان دلقک به کار گرفته شده و آن قهرمان‌بازی بخش پایانی (که ممکن بود به مرگ یکی از شخصیت‌ها ختم شود)، در حس مخاطب نسبت به او تغییری ایجاد نمی‌کند.

نقد فیلم رزیدنت ایول: به راکون سیتی خوش آمدید

در یکی از عجیب‌ترین لحظات فیلم، می‌بینیم که لیان کار کردن با اسلحه‌ها را بلد نیست و حتی می‌گوید «نمی‌داند چرا پلیس شده است». کمی جلوتر، او با اسلحه به یک زندانی نزدیک می‌شود و سپس اسلحه‌اش را تقدیم آن زندانی می‌کند! به جرات می‌توان گفت اکثر کسانی که هرگز آموزش نظامی ندیده‌اند، درک بهتری از پروتکل‌های نیروهای پلیس دارند.

با این داستان و شخصیت‌های سطحی، حداقل انتظار می‌رفت که فیلم چند ست‌پیس نفس‌گیر و اکشن داشته باشد اما در این زمینه هم افتضاح عمل می‌کند. سازندگان فراموش کرده‌اند که برای نشان دادن وخامت اوضاع، باید حداقل یک یا دو نمای دور از جمعیت زامبی‌ها ارائه دهند!

هیچ نمایی وجود ندارد که بگوییم شهر به تسخیر زامبی‌ها در آمده و شاید در کل فیلم، کمتر از ۳۰ یا ۴۰ زامبی مشاهده کنید که مضحک است. اگر هدف فیلم‌ساز، خلق همان فضای خلوت بازی اول بوده، کم بودن زامبی‌ها در آن نسخه ناشی از ضعف سخت‌افزاری بود! ضمن اینکه آن بازی کلاسیک، این کمبودها را با یک فضاسازی مخوف جبران می‌کرد.

نقد فیلم رزیدنت ایول: به راکون سیتی خوش آمدید

زامبی‌های راکون سیتی از نظر طراحی و گریم هم چندان ترسناک نیستند تا ضیافتِ این فیلم بی‌خاصیت را تکمیل کنند (که البته تا حدی قابل توجیه است، زیرا این آدم‌ها هنوز در مرحله‌ی اولیه تبدیل شدن به زامبی هستند).

از جلوه‌های ویژه‌ی فیلم هم نباید انتظار بالایی داشته باشید اما نسبت به بودجه‌ی پایین کار، قابل قبول هستند (شاید جز آن کلاغ کذایی). طراحی «لیکر» و هیولایی که ویلیام برکین به آن تبدیل می‌شود، نسبتا خوب است و به بازی‌ها شباهت دارد.

نقد فیلم رزیدنت ایول: به راکون سیتی خوش آمدید

علاوه بر این‌ها، حضور «لیزا تِرِور» بااینکه غیرضروری است اما اتفاق خوبی محسوب می‌شود و طرفداران قدیمی را خشنود می‌کند. دیگر ارجاعات فیلم هم قطعا برای طرفداران بازی‌ها جذاب است؛ از «Itchy, tasty» و نمای فوق تا نقاشی روی درب یتیم‌خانه و نیم‌نگاهی که به «دوقلوهای خاندان اَشفورد» داریم. البته این نکات مخفی و جذاب برای مخاطبی که مجموعه را نمی‌شناسد، اهمیتی ندارد و بدون دانستن آن‌ها نیز چیزی را از دست نمی‌دهید.

رزیدنت ایول: به راکون سیتی خوش آمدید، اگرچه نزدیک‌ترین فیلم به بازی‌های این مجموعه است اما یک اثر ناامیدکننده به حساب می‌آید که نه قادر است مخاطب را بترساند و نه می‌تواند تعلیق ایجاد کند.

همچنین مطالعه کنید: نقد فیلم ماتریکس ۴؛ غثیان ناشی از عدم مدیریت پسماند

شخصیت‌های تک‌بعدی، روایت سراسیمه‌ی داستان و عدم وجود نقطه‌ی اوج، بی‌اعتنایی به اتمسفر منحصربه‌فرد بازی‌ها، طراحی سطحی زامبی‌ها و غیب‌ شدن ناگهانی آن‌ها در بعضی لحظات، سکانس‌های اکشن کلیشه‌ای و کم‌جان، دیالوگ‌های مفتضحانه که یادآور فیلم‌های درجه ب دهه‌ی ۹۰ میلادی هستند، حضور کم‌رنگ شرکت آمبرلا، انتخاب بد بعضی از بازیگران و یک اختتامیه‌ی شتاب‌زده، از دلایلی هستند که این ساخته‌ی یوهانس رابرتس را به اثری فراموش‌شدنی و ضعیف تبدیل کرده‌اند.

تهیه شده درگجت نیوزمنبع گجت نیوز

برچسب ها :

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.